کتاب برادران کارامازوف آخرین اثر فئودور داستایوفسکی محسوب میشود. بدین ترتیب، تمام انرژی و توان آخرین کلمات این نویسنده بزرگ روس در آن آمده است. کتاب برادران کارامازوف را یکی از بهترین رمانهای نوشته شده در تاریخ ادبیات روس میدانند.
این کتاب که ابتدا به صورت پاورقی در طی سالهای 1879 تا 1880 در نشریه پیام آور روسی به چاپ رسید، طبق عقیدهی بسیاری از صاحب نظران، شاهکاری بزرگ در اندیشههای داستایوفسکی بود.
کتاب برادران کارامازوف سرگذشت فیودور کارامازوف و پسرانش را روایت میکرد. این کتاب در مجموعه در بردارنده درونمایهای از جملات پدرسالارانه و مضامین همیشگی آثار داستایوفسکی است. به عقیده برخی از منتقدان ادبی، 3 قهرمان اصلی رمان برادران کارامازوف نمایندگانی از دورههای مختلف زندگی فکری خود نویسنده نیز هستند.
دیمیتری را نماینده دوره نوجوانی او که سرشار از شور و هیجان بوده است، ایوان را دوره میانسالی که به سوی عقلگرایی تمایل داشت؛ آلوشا را نمایانگر دوره پیری داستایوفسکی میدانند.
دورهای که نویسنده نجات را تنها در ایمان ارتدوکسی روسی مییابد.
کتاب برادران کارامازوف
در همان ابتدای این رمان روسی، با خواندن اولین جملات داستان، مخاطب متوجه میشود که این کتاب با سایر کتابهای داستایوفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را عنوان میکند و این موضوع مهم، مرگ پر رمز و راز و همچنین دلخراش زمیندار مشهور فیودود پاولویچ کارامازوف است. شخصیتی که داستان رمان دربارهی او و پسرانش است. فردی که از گونهی آدمهای عجیب روزگار به شمار میرود، از آن دسته افرادی که در روزمره زیاد با آنها برخورد میکنیم.
اما پیش از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.
در مقدمهای که روای داستان روایت میکند و اتفاقا خودش آن را زاید میداند، او قهرمان رمان برادران کارامازوف را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی میکند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی معتقد است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان معرفی میکند. همین موضوع ذهن خواننده را درگیر میکند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.
خلاصه داستان

کتاب برادران کارامازوف
فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصلهای ابتدایی رمان، داستان این خانواده کوچک بیان میشود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسران کارامازوف روایت میشود.
درواقع مخاطب با خواندن فصلهای آغازین کتاب برادران کارامازوف به این موضوع پی میبرد که فیودور مرد رذل و کثیفی است که کوچکترین توجهی به فرزندان خود ندارد. کاملا واضح است که او هیچ بویی از پدر بودن و وظایف پدری خود نبرده است. فیودور پسران خود را در کودکی به حال خود رها کرده است و مدام در پی شهوترانی و ارضای امیال خودش است.
در این میان، ابتدا با دمیتری آشنا میشویم که او مانند پدرش شهوتران و گناهکار است. هنگامی که چهار سال داشت فیودور او را رها کرده است.
خط فکری خاصی ندارد و عقیده دارد پدرش ثروتهای مادرش را بالا کشیده و اکنون به او بدهکار است. در اینجا لازم است اشاره کنیم که زن اول فیودور، یعنی مادر دمیتری، از خانوادهای نسبتا اشرافی و ثروتمند بود.
پس از آن با ایوان آشنا میشویم. او روشنفکری شکاک است که خط فکری آن نمایانی دارد و حتی در تلاش است رابطه ویران شده میان دمیتری و فیودور را مجددا ترمیم بخشد.
در نهایت با آلیوشا آشنا میشویم. جوانی بیست ساله که در صومعه بزرگ شده است و همانطور که خواندید قهرمان اصلی رمان معرفی شده است.
آلیوشا سر از صومعه درآورد چون تنها راهی بود که او را مجذوب میکرد و میشود گفت این راه، برون رفت مطلوبی برای روحش بود و البته این راه را انتخاب کرده بود زیرا بسیار مورد توجه زوسیما، پیر پرآوازه صومعه بود.
پس از آشنا شدن با این خانواده کوچک، به مرور متوجه اختلافات جدی میان بزرگترین پسر و پدر خانواده میشویم و میبینم که دو پسر دیگر تا چه حد در تلاش برای رفع این مشک هستند. برای حل این مشکل اعضای خانواده که سالها از یکدیگر بیخبر بودند و همدیگر را ندیدهاند دور هم جمع میشوند تا این مشکلات را برطرف کنند. برخورد این افراد با یکدیگر، اختلاف نظرهای آنها، گفتوگوهایی که با هم دارند و مراجعه آنها به صومعه نزد زوسیمای پیر برای حل اختلاف و… شروع جدی این رمان محسوب میشود.
درباره کتاب برادران کارامازوف
برادران کارامازوف همان کتابی است که از داستایوفسکی انتظار میرود، یک شاهکار. یک رمان سرشار از طغیان، سرشار از جدال بین نیروهای خوب و بد، دال بین شک و ایمان و مفاهیمی زیبا از جمله بخشش، اشتراک در رستگاری و…
در پیشگفتار این رمان متنی از ریچارد پوتر آمده است که بخشی از آن در مورد ایده شکلگیری داستان برادران کارامازوف صحبت میکند. همچنین در این قسمت در مورد ایمان و بیایمانی داستایوفسکی صحبت میشود. احتمالا شما هم میدانید که منتقدان به کتابهای داستایفسکی بعد از دوره محکومیت او در سیبری توجه ویژهای دارند و این کتابها را شاهکارهای او میدانند. این نویسنده در دوره محکومیتش در زندان اومسک تنها میتوانست یک کتاب به همراه داشته باشد و مطالعه کند، این کتاب هم کتاب مقدس بود.
ما در این رمان، آلیوشا را داریم که به واسطه نقشی که دارد قهرمان رمان به شمار میرود. پس از مطالعهی این رمان متوجه میشوید که آلیوشا به نحوی مرکز رمان قرار دارد. در همهجا حضور دارد و همه شخصیتها در هر مکالمه و در هر جایی از او یاد میکنند اما میبینیم که خود آلیوشا نقش پررنگی ندارد؛ و یا همانطور که روای در مقدمه خود گفته است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست. او اغلب خاموش است و فقط گوش میدهد. مخصوصا در مکالمه بین ایوان و آلیوشا این موضوع بسیار به چشم میآید. اما با این حال قهرمان داستان است چرا که سرنوشت این دنیا در دستان او قرار دارد.
تراژدی خانواده کارامازوف
یکی از مهمترین خصوصیات داستایوفسکی که در کتاب برادران کارامازوف بسیار به چشم میآید؛ قدرت او در نشان دادن عقاید مختلف به گونهای متقاعد کننده است که گاهی تاثیری عکس آن چه خود نویسنده در سر داشته را در پی داشتهاند.
شخصیت ایوان کارامازوف که منتقد بیاخلاقی و رشد بیخدایی در جامعه روسیه است، مورد واضحی از این دیدگاه نویسنده است.
در کنار ایوان، برادر مقدس مآب او آلیوشا کارامازوف صاحب تمام اصولی است که برای خود نویسنده اهمیت زیادی دارند: ایمان، فضیلت و فروتنی که در واقع از آلیوشا شمایلی مسیحوار ساخته است.
ایوان مانند اکثر شخصیت های ملحدی که داستایوفسکی به تصویر کشیده یک افراطی خطرناکی نیست. بلکه مردی است که به دلیل وحشت از مرگ پدر و فروپاشی خانواده به طور کشندهای، شکننده است. با جلو رفتن داستان، درگیری دیمیتری فیودوروویچ و پدرش فیودور پاولوویچ آنقدر ادامه پیدا میکند تا سرانجام پس از قتل پدر، میتیا اولین مظنون قتل باشد.
اولین مظنون میتیا بلافاصله به دلیل قتل پدرش مظنون به حساب میآید. تا اینکه در فصلهای پایانی رمان برادران کارامازوف است که انگشت اتهام به سوی پاول فیودوروویچ اسمردیاکوف دراز می شود. اسمردیاکوف فرزند نامشروع فیودور حاصل تجاوز او به زن خیابانی عقب مانده ای است که حالا به عنوان نوکر خانه او کار می کند. پاول فیودوروویچ همچون ایوان، یک ملحد است.
او مانند بسیاری از دهقانانی که داستایوفسکی خلق کرده شخصیتی تند مزاج و عصبی دارد.
آلیوشا نیز که پس از مرگ پدر زوسیما، نقش وجدان اخلاقی شهر را بر عهده گرفته، در گورستان به سخنرانی میپردازد. علیرغم وضعیت وخیم خانواده کارامازوف، محکوم شدن میتیا به حبس در سیبری، آلیوشا پیامی روحانگیز برای جمعیت عزادار دارد:
پسرها، بیایید اول از همه مهربان باشیم، بعد درستکار و بعد بیایید هیچ گاه یکدیگر را از یاد نبریم. دوستان عزیز از زندگی نهراسید! زندگی چه خوب است آن وقتی که کسی عمل خیر و شایسته میکند.
بخشی از کتاب
پسر عزیزم، الکسی فیودوروویچ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی. بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه، شیرین است؛ همه به آن بد می گویند اما همگیِ آدم ها در آن زندگی می کنند. منتها دیگران در خفا انجامش می دهند و من در عیان. و اینست که دیگرِ گناهکاران به خاطر سادگیم بر من می تازند. الکسی فیودوروویچ، بگذار بگویمت که بهشتِ تو به مذاقم سازگار نیست؛ این بهشتِ تو، تازه اگر هم وجود داشته باشد، جایی مناسب برای آدمی محترم نیست. نظر خودم این است که به خواب می روم و دیگر بیدار نمی شوم، والسلام. اگر خوش داشته باشی می توانی برای آمرزش روانم دعا کنی. اگر هم خوش نداشتی، دعا نکن، به جهنم! فلسفه ام اینست.
داستایوسکی رمان عظیم خود را با این خطابه به پایان میرساند. آلیوشا کسانی که مخالف او هستند را تبرئه میکند و سعی می کند همه را با هم متحد کند که نشان از ایمان داستایوفسکی به خدا دارد. همه ما میتوانیم پاکسازی احساسات و عواطف را در پایان رمان احساس کنیم. اشتیاق بیحد و حصر برای زندگی و عشق به همسایه، علیرغم قتل، تنگدستی و بیماری که همه را فرا گرفت.
بلینسکی در نامه خود به گوگول مینویسند، اگرچه ممکن است مردم روسیه وضعیت کشور خود را تحقیر کنند، اما آنها به نوشتههای روزنامه نگاران و نویسندگان بیشمار خود پناه میبرند: فقط در ادبیات ما است که به رغم سانسور وحشیانه نشان زندگی و حرکت دیده میشود. پیشه شاعری و حرفه قلم لباسها و سردوشیهای پرزرق و برق نظامیان را از نظر انداخته است. کتاب برادران کارامازوف، نمونهای از بهترین رمانهای روسی و عصر طلایی ادبیات روسیه است که فیودور داستایوفسکی مظهر آن است.
همچنین این کتاب در سایت goodreads ، امتیاز خوبی را از سوی کاربران دریافت کرده است.
نظرات کاربران