سفر به یک زندگی متفاوت با کتابخانه نیمه شب
نویسنده در کتابخانه نیمه شب داستان دختری را روایت میکند که با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکند. این دختر با ورود به یک کتابخانهی جادویی نگاهش به زندگی دستخوش تغییراتی میشود.
این رمان جذاب و تکاندهنده پرفروشترین کتاب در سال 2020 شد. به علاوه برنده جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان شده است و از تأثیر انتخابهای کوچک و بزرگ در زندگیمان سخن میگوید.
اگر فرصتی برای جبران گذشتهتان داشتید چه انتخابهای را تغییر میدهید؟
واقعیت این است که ما هرگز نمیتوانیم تمام کسانی باشیم که دلمان میخواهد؛ نمیتوانیم تمام زندگیهایی را تجربه کنیم که دوست داریم و هیچگاه نمیتوانیم تمام مهارتهای مورد علاقهمان را فرابگیریم.
اما میتوانیم این تجربه لذتبخش را از طریق خواندن رمان به دست آوریم.
جایی میان مرگ و زندگی، کتابخانهای بیانتها وجود دارد که داستان واقعی هر فردی در آن نوشته شده است.
تصور کنید در این کتابخانه حق انتخاب یک زندگی را داشتید، چه میکردید و چه چیزهایی در زندگی کنونیتان را تغییر میدادید؟ با تغییر دادن آنها آیا شما همچنان همین فرد بودید؟
در این بخش از از ملوبوک به معرفی این رمان پرطرفدار میپردازیم.
خلاصه کتاب کتابخانه نیمه شب
شخصیت اصلی داستان کتابخانه نیمه شب دختری به نام نورا سید است. این دختر با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکند و زندگی او پر از حسرت و پشیمانی شده است. در حقیقت این مشکلات نورا را به فردی غمگین و افسرده تبدیل کرده است.
یک روز نورا بهطور ناگهانی از کار بی کار میشود. زمانی که نورا از رئیس خود دلیل اخراجش را میپرسد او جواب میدهد: اوضاع بده و دیگه نمیتونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتریها رو با قیافه افسردهات فراری بدی.
در همان روز نیز گربه عزیز نورا بعنی ولر میمیرد؛ انگار زندگی بدتر از این نمیتوانست بشود.
نورا برای مدتی طولانی به صورت آرام گربه خود که دیگر نفس نمیکشید زل میزند و با تمام وجود تنها یک چیز احساس میکند؛ حسادت. حسادت به رهایی و آرامشی که در صورت گربه خود ولتر وجود دارد.
در آن شب نورا اوردوز میکند ولی به جای اینکه بمیرد؛ ناگهان سر از یک کتابخانه درمیآورد. در آن کتابخانه نورا با یک کتابدار بسیار دانا آشنا میشود. کتابدار به نورا میگوید که یک انسان در طول زندگی میتواند میلیونها تصمیم بگیرد و تمام تصمیمها، هرچند جزئی قدرت این را دارند که مسیر زندگی آن فر را به طور کلی دگرگون کنند.
در ادامه داستان کتابدار به نورا در خصوص ماهیت کتابها میگوید و نورا متوجه میشود تمام کتابها درواقع درهایی به زندگیهای دیگر خود او هستند. درواقع زندگیهایی که نورا میتوانست با تصمیمات درست خود بسازد اما آنها را از دست داده است.
ادامه
در ادامه توضیحات کتابدار میگوید تنها یک کتاب است که با سایر کتابها در تفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن آن برای هر فردی آسان نیست؛ همچنین خواندن آن برای نورا بسیار خطرناک است، کتاب حسرتها.
در ابتدا نورا علاقهای به امتحان کردن زندگیهای دیگر ندارد و زندگی دقیقا همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمیخواهد.
اما در ادامه داستان کتابدار موفق میشود نورا را راضی کند و به او اطمینان بدهد که این کار برای او خطری ندارد؛ زیرا اگر زندگیاش ایدهآل خود را پیدا کند میتواند به زندگی ادامه دهد. در غیر این صورت هر زمانی که از زندگی خود احساس نارضایتی کند میتواند به کتابخانه بازگردد.
کتابدار به نورا هشدار میدهد که انتخابهای متفاوت لزوماً پیامدهایی که او انتظار دارد را ندارند و یا بهتر بگوییم، سنخیت صددرصدی میان یک انتخاب و نتیجه آن وجود ندارد.
درواقع نورا به هر زندگی که وارد شود یکی از بزرگترین حسرتهای خود را ندارد. اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یک سری از حسرتها نتایج خوبی برای او بدنبال ندارد و کاملا برعکس باعث اتفاقات ناگواری نیز میشود.
تا پایان داستان نورا زندگیهای متفاوتی را امتحان میکند اما نویسنده تنها چندتای آن را با جزئیات بیان میکند و بقیهرا تنها با یک جمله کوتاه نیز به اتمام میرساند.
نورا زندگیهای مختلفی را امتحان میکند؛ اما در آخر متوجه میشود بهترین کتابی که او میتواند انتخاب کند کتاب زندگی خودش است.
نورا در زندگیهای دیگر به چه شکل است؟
او در چندین زندگی مختلف خودش را میبیند. در یک زندگی دارد برای جمعیت بزرگی درباره موضوعی که از آن هیچ سر رشتهای ندارد صحبت میکند و یا از او انتظار میرود آهنگی را بخواند که نورای دیگری قبلاً خوانده است. نورا در چندین زندگی در رابطه با مردی است که اصلاً او را نمیشناسد یا مادر بچههایی است که هیچوقت ندیده است.
آیا تصمیمات نورا بر زندگی دیگران تاثیر میگذارد؟
هنگامی که نورا هزاران زندگی را تجربه میکند متوجه میشود هم تصمیمات او بر زندگی دیگران و هم تصمیمات دیگران بر زندگی او تاثیر میگذارند. در کمال تعجب با عوض کردن هر زندگی حتی شخصیتهای فرعی هم تغییر میکنند. در این داستان گویی نورا محور تمام تغییرات و اتفاقات است. درست مثل فیلم چه زندگی شگفتانگیزی، تصمیمات نورا این قدرت را دارد که مسیر یک زندگی را کاملاً تغییر دهند.
درباره نویسنده
مت هیگ روزنامهنگار و نویسنده بریتانایی در جولای سال 1975 در شهر شفلید متولد شد.
این نویسنده در سن 24 سالگی به افسردگی شدید مبتلا شد که سالیان سال تحت نظر پزشک قرار داشت و در نهایت توانست به بیمار خود غلبه کند و آن را شکست دهد.
مت از شیوه مقابلهاش در برابر این بیماری در کتاب کتابخانه نیمه شب سخن میگوید. او که نویسنده آثار برجستهای همچون چگونه زمان را متوقف کنیم؟ و انسانها است یکی از موفقترین و پرفروشترین نویسندگان نیویورک تایمز و آمازون به شمار میرود.
طبق گفته مجله ایندپندنت، هیگ یکی از الهامبخشترین نویسندگان محبوب در حوزه سلامت روان است. مت هیگ نویسندهای است که دغدغه شناخت انسان و بیان واقعی درونیترین احساسات را دارد و در این راه به نوشتن و برگزاری سمینارهای انگیزشی میپردازد. هیگ قاطعانه میگوید که
«یکی از کاربردهای هنر این است که ما را عاقل نگه میدارد» و «خواندن راهی است که از خود بیرون برویم».
او میگوید:
«فکر میکنم کتابها میتوانند ما را نجات دهند و فکر میکنم آنها به نوعی مرا نجات دادند». «همدلی فقط برای شخصی که با او همدلی می کنید خوب نیست. برای خودتان هم خوب است زیرا راهی برای دستیابی به دیدگاهی نسبت به زندگی خودتان است. شما تنها کسی نیستید که در این دنیا مهم است و کتابها راه بسیار خوبی برای آموزش این موضوع به ما هستند
نظر منتقدان
این کتاب دارای ویژگیهای مثبت بسیاری است. شخصیتپردازی نورا، فضای داستان، پیشروی داستان و چیزهایی که در خصوص پشیمانی میفهمیم همه و همه فوقالعاده هستند.
پیام کتاب
شما هرگز نمیتوانید صد درصد از زندگی خود راضی باشید و باید بیشترین تلاشتان را کنید که زندگیتان را به بهترین شکل زندگی کنید؛ زیرا هر روز یک روز جدید است و شما هر روز میتوانید انتخاب کنید آن را چگونه بگذرانید.
آیا این کتاب فلسفی است؟
باید به این موضوع اشاره داشت که ایدههای اصلی نویسنده بههیچوجه از فلسفه نشأت نمیگیرد و تئوری تازهای را طرح نمیکند.
اما نکته جذاب اینجاست که ما با یک رمان طرفیم و این رمان، چیزهایی که دوست داریم برایمان توجیه شود را در دل یک داستان نئوکلاسیک نیز به تصویر میکشد.
در آخر
گفتنی است با آن که نقدهای نوشته شده در سایت گودریدز عمدتاً از رتبه بالایی برخوردار نیستند، کتاب از استقبال خوبی در فروش برخوردار است. همچنین کتاب غیرداستانی دلایل زنده ماندن، به مدت 46 هفته در فهرست 10 کتاب برتر انگلیس قرار داشت. این نویسنده رمان پرفروش دیگری به نام پدر کریسمس و من، دارد که فیلمی از آن در حال ساخت است.
بخشی از کتاب کتابخانه نیمه شب
هر زندگیای که از زمانِ آمدن به کتابخانه امتحان کرده بود درواقع رؤیای شخصی دیگر بود. زندگی اولی که ازدواج کرده بود و میخانه داشت رؤیای دَن بود. سفر به استرالیا رؤیای ایزی بود و حسرت نورا دربارۀ نرفتن، بیشتر به صمیمیترین دوستش مربوط میشد تا خودش. رؤیای قهرمان شنا شدن متعلق به پدرش بود،. بله، حقیقت داشت که در دوران کودکی به قطب شمال علاقه داشت و میخواست یخچالشناس شود، اما آن تصمیم هم تا حد زیادی از گفتوگوهایش با خود خانم الم در کتابخانۀ مدرسه شکل گرفته بود. هزارتو هم، خب، آن هم از همان اول رؤیای برادرش بود.
شاید هیچ زندگی بینقصی برای او وجود نداشت، اما مطمئناً جایی زندگیای پیدا میشد که ارزش تجربه کردن داشته باشد. نورا هم متوجه شد که اگر میخواهد آن زندگی را پیدا کند، باید دامنۀ جستوجویش را وسیعتر کند.
خانم الم درست میگفت. بازی هنوز تمام نشده بود. هیچ بازیکنی نباید تا وقتی مهرهای روی صفحه داشت تسلیم میشد.
ادامه
کمرش را راست کرد و صافتر ایستاد.
«باید از بالاترین و پایینترین قفسهها زندگیهای بیشتری انتخاب کنی. تا الان سعی داشتی واضحترین پشیمونیهات رو جبران کنی. کتابهای قفسههای بالایی و پایینی زندگیهای متفاوتیان. زندگیهایی که وجود دارن، اما هیچوقت اونها رو تصور نکردهی یا نخواستهی، حتی بهشون فکر هم نکردهی. زندگیهایی هستن که میتونی تجربهشون کنی، اما هیچوقت رؤیاشون رو در سر نداشتهی.»
«یعنی زندگیهای غمانگیزی هستن؟»
پشت جلد کتاب کتابخانه نیمه شب نوشته شده است:
او گفت: «میان زندگی و مرگ یک کتابخانه است. درون آن کتابخانه قفسهها تا بینهایت ادامه دارند. هر کتاب فرصتی است برای تجربه یکی از زندگیهایی که میتوانستی داشته باشی. تا ببینی اگر انتخاب دیگری میکردی، زندگیات چگونه میشد… اگر شانسی برای جبران اشتباهاتت داشتی، چه چیزی را تغییر میدادی؟»
توضیحات جامع بود، ممنون😍