ملو بوک
0

معرفی کتاب دزیره؛ عاشقانه‌ای در دل فرانسه

معرفی رمان
بازدید 570

از زندگی شخصی نخستین امپراطور فرانسه، ناپلئون بناپارت چه می‌دانید؟ همواره اطلاع داشتن از زوایای پنهان زندگی خصوصی برخی از افراد مشهور و به نام برای بیشتر مردم تازگی و جذابیت دارد.

با این حال اگر این زندگی شخصی در قالب کتاب با نثری شیوا و پرکشش ارائه شود؛ خواننده کتاب نه تنها از زندگی این شخص و فراز و فرودهایش آگاه می‌شود، بلکه لذت مطالعه کتابی را با موضوع اجتماعی و تاریخی تجربه می‌کند.

در ادامه به معرفی رمان دزیره خواهیم پرداخت.

موضوع رمان دزیره

آن ماری سلینکو داستان جذاب و عاشقانه‌ای را از دل تاریخ برای شما بیرون می‌کشد و کتاب دزیره را در اختیار شما قرار می‌دهد.

رمان دزیره که به عنوان یکی از ده رمان برتر دنیا شناخته می‌شود؛ زندگی دزیره کلاری را روایت می‌کند و به عشق‌ها، ناکامی‌ها و شکست‌های او می‌پردازد.

این دختر جوان و ساده توسط نامزد خود ناپلئون بناپارت ترک می‌شود؛ پس از فراز و نشیب‌های بسیار به عنوان ملکه سوئد و نروژ تاج‌گذاری می‌کند.

دزیره کلاری دختر دوم فرانسوا کلاری تاجر ابریشم اهل مارسی در فرانسه بود که در سال 1777 میلادی به دنیا آمد.

زندگی دزیره کلاری شبیه یک خواب و رویا نیز است. او که در دوران نوجوانی خود زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای داشت در بزرگسالی روزهای پرفراز و نشیبی را گذراند.

سرنوشت عجیب او شبی شروع شد که خواهرش ژولی با ژوزف بناپارت که در آن زمان افسر ارتش بود آشنا شد و این دو نفر عاشق یکدیگر شدند.

این اتفاق زمینه‌ساز آشنایی دزیره و ناپلئون بناپارت شد و عشقی سوزان بین این نفر شکل گرفت.

هیچ‌کس نمی‌داند اگر دزیره 70 سکه پس‌انداز خود را به ناپلئون که در آن زمان بسیار فقیر بود قرض نمی‌داد تا او به ادامه‌ی لشکرکشی‌ها و ماجراجویی‌های خود بپردازد دقیقا چه اتفاقی برای فرانسه رخ می‌داد. اما آنچه می‌دانیم این است که ناپلئون مشهور عشق دزیره را برای موقعیتی بهتر زیر پا گذاشت. در ادامه دزیره کلاری ملقب به دزیدریا به سوی سرنوشتی عجیب‌تر کشیده شد.

او در سال 1798 با ژان باتیست بردونات که وزیر جنگ فرانسه بود ازدواج کرد و در داستانی پر فراز و نشیب به مقام ملکه سوئد رسید.

او پس از مرگ همسرش نیز به‌ عنوان ملکه‌ی مادر در قصر سلطنتی حضور داشت تا روزی که در ۱۸۶۰ در ۸۳ سالگی درگذشت.

درباره رمان دزیره

رمان دزیره نیز در دسته رمان‌های تاریخی قرار نمی‌گیرد. اما بخش زیادی از تحولات فرانسه و کشورهای اروپایی را در قرن هجدهم در خود جای داده است.

آن ماری سلینکو نویسنده رمان دزیره تلاش کرده است تا اثر خود را بر مبنای مستندات تاریخی روایت کند. بنابراین با مطالعه این کتاب که به شکل خاطرات دزیره کلاری نوشته شده است با بخش پر حادثه‌ای هم آشنا خواهید شد.

رمان دزیره برای نخستین‌بار در سال 1952 به زبان آلمانی منتشر شد. آن ماری سلینکو، نویسنده اتریشی این کتاب در زمان جنگ جهانی دوم مجبور به ترک کشور خود و رفتن به سوئد شد. این نویسنده در جریان بازدید از قصر سلطنتی سوئد در استکهلم  و همکاری با یکی از نوادگان ژان باتیست همسر دوم دزیره در صلیب سرخ باعث شد او به فکر نوشتن سرگذشت دزیره کلاری بیفتد.

نویسنده، این سرگذشت را از زبان زیره نوشته است و آنچه ما می‌خوانیم خاطرات اوست که در دفتری که پدرش به او هدیه داده است، می‌نویسد.

این داستان در ایران به شکل یک کتاب دو جلدی منتشر شده است. بیان زیبای این کتاب، بنیان آن که بر حقیقت نگاشته شده است و شخصیت دزیره که هرگز در قالب یک زن سلطنتی فرو نرفت چیزهایی است که رمان دزیره را خواندنی می‌کند.

رمان دزیره کمی پس از انتشار به انگلیسی ترجمه شد و در مدت زمانی کوتاه در تمام دنیا به شهرت رسید و با استقبال خوبی مواجه شد.

ادامه

با اینکه نزدیک به هفتاد سال از انتشار کتاب دزیره می‌گذرد هنوز هم افراد بسیاری در سراسر دنیا از خواندن این رمان عاشقانه لذت می‌برند. در سال 1954 فیلمی آمریکایی بر اساس این رمان و با همین نام اخته شده است که بازیگران مشهوری چون جین سیمونز در نقش دزیره و مارلون براندو در نقش ناپلئون بناپارت در آن به ایفای نقش پرداخته‌اند.

این فیلم همچنان به‌عنوان یکی از آثار کلاسیک قابل توجه در سینمای آمریکا شناخته می‌شود.

درباره نویسنده

بی‌شک یکی از مشهورترین زنان نویسنده در قرن بیستم آن ماری سلینکو نیز است. او در سال 1914 در اتریش متولد شد.

سال‌های زندگی او سال‌های خشونت‌باری در اروپا بود و او در جوانی مجبور شد کشور خود را ترک کند و همراه همسر دانمارکی‌اش به این کشور پناهنده شود.

دوران آسایش در دانمرک هم چندان طولانی نبود زیرا پای ازی‌ها به آن‌جا هم رسید و بدین ترتیب سلینکو همرا همسرش این‌بار با کشتی به سوئد نقل مکان کرده تا شاید در شمال اروپا بتواند با امنیت بیشتری زندگی کند.

نازی‌ها خواهر او را کشته بودند و همین موجب شده بود آن ماری یاس و ناامیدی زیادی را تجربه کند.

این نویسنده زمانی که نوشتن داستان دزیره را آغاز کرد تنها به یک عاشقانه فک نمی‌کرد او به اروپای عصر دیکتاتوری مانند ناپلئون فکر می‌کرد  به تکرار تاریخ و تکرار در و رنج‌ها و این چنین شد که رمان دزیره از نظر تاریخی و اجتماعی هم مهم شد.

سلینکو پس از جنگ به دانمارک برگشت و تا سال زمان مرگش یعنی سال 1986 در کپنهانگ ساکن بود.

من دختر زشتی بودم، فردا همیشه بهتر است و شوهر من امروز ازدواج می‌کند؛ کتاب‌های دیگری از این نویسنده هستند که همگی در فهرست کتاب‌های پرفروش قرار دارند و از روی آن‌ها اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی بسیاری انجام شده است.

رمان دزیره برای چه افرادی مناسب است؟

رمان دزیره یک رمان طولانی است. این کتاب نزدیک به هشتصد صفحه است و بازه‌ی تاریخی بلند مدتی را در بر می‌گیرد. در حقیقت مطالعه رمان دزیره شبیه رفتن به یک سفر در اروپای قرن هجدهم و ملاقات با تک به تک شخصیت‌های این اثر است. نثر این کتاب روان است و شما را با خود می‌برد به طوری که اگر خائاند آن را آغاز کنید گذر زمان برای شما بی‌معنا خواهد بود. آن‌چه در این رمان بسیار برجسته است شخصیت ناپلئون بناپارت است. با خواندن رمان دزیره شما بدون آن که تاریخ را خوانده باشید با واقعیت شخصیت مردی که تاریخ فرانسه را عوض کرد آشنا خواهید شد.

او کسی است که همه چیز را فدای اهدافی که در سر دارد کرده است اما در عین حال به یک سری اصول خود پایبند می‌ماند چنان که وقتی به قدرت می‌رسد هفتاد سکه‌ای که در جوانی از دزیره قرض گرفته بود به نام اعلی حضرت ملکه به دربار سوئد می‌فرستد تا بذهی خود را با معشوقه‌ی دوران جوانی خود پرداخت کند. خواندن رمان دزیره برای هر فردی که از یک مان عاشقانه لذت می‌برد و در عین حال به دنبال یک ماجرای بزرگ در دل تاریخ است؛ انتخاب مناسبی خواهد بود.

گفتنی است دزیره سن و سال ندارد و برای تمام افراد ۱۸ تا ۹۹ ساله مناسب است.

بخشی از کتاب

صدای زنگ‌های کلیساها که به مناسب حلول سال نو نواخته می‌شد مرا از کابوسی که گرفتار آن بود نجات داد. صدای زنگ کلیسای «سو» و زنگ‌های دور کلیساهای پاریس به گوش می‌رسید. خواب می‌دیدم زیر آلاچیق باغمان در مارسی نشسته‌ام و با مردی صحبت می‌کنم که کاملاً به ژان باتیست شباهت دارد، اما می‌دانستم که ژان باتیست نیست بلکه پسر ما است. پسرم با صدای ژان باتیست می‌گفت:

تو به درس آداب معاشرت و درس رقص موسیو مونتل نرفتی مامان.

می‌خواستم برای او توضیح بدم که خیلی خسته بودم از آن جهت نتوانستم سر درس حاضر بشوم اما در این لحظه، یک واقعه هولناک اتفاق افتاد: پسرم در مقابل چشم‌هایم کوچک شد. هر لحظه کوچک‌تر و کوتاه‌تر می‌شد عاقبت به‌صورت کوتوله‌ای درآمد که تا زانوهای من می‌رسید. این کوتوله که می‌دانستم پسر من است زانوهایم را در آغوش گرفته و می‌گفت:

– من طعمه گلوله‌های توپ هستم مامان، مرا به جبهه «رن» می‌فرستند. خودم به‌ندرت با طپانچه تیراندازی می‌کنم اما آنها تیر می‌اندازند، درق، درق، درق …

ادامه

پسرم در موقع ادای این کلمات به قهقهه می‌خندید. اضطراب وحشتناکی سراپای وجودم را فراگرفت، می‌خواستم دستم را جلو ببرم و او را حمایت کنم.

اما هر دفعه از دست من فرار می‌کرد. او زیر میز سفید باغ پنهان می‌شد، خم می‌شدم اما خیلی خسته بودم. فوق‌العاده خسته و غمگین بودم.

ناگهان ژوزف در کنارک ظاهر شد و گیلاسی به‌طرف من پیش آورد و با خنده شیطنت‌آمیزی گفت: «زنده‌باد سلسله برنادوت ها» من به او چشم دوختم و نگاه درخشان ناپلئون را در صورتش دیدم.

در این موقع صدای زنگ‌ها بلند شد و از خواب پریدم. حالا در اتاق کار ژان باتیست نشسته‌ام، کتاب‌های قطور و نقشه‌ها را عقب زده‌ام و جای کوچکی را برای دفتر یادداشتم باز کرده‌ام. از کوچه صدای فریادهای پرشعف و خنده‌ها و آوازهای مردم به گوشم می‌رسد. چرا وقتی سال نو شروع می‌شود همه مردم خوشحال‌اند؟

ادامه

اسمش ناپلئون است.

وقتى صبح بیدار مى‌شوم، و به او فکر مى‌کنم و چشم‌هایم را همان‌طور بسته نگه مى‌دارم تا ژولى خیال کند هنوز خوابم. قلبم توى سینه‌ام سنگینى مى‌کند، بس که عاشق شده‌ام. نمى‌دانستم که آدم حقیقتا مى‌تواند حضور عشق را در خودش حس کند منظورم در بدنش است. براى من نوعى درد یا جهش است در ناحیه‌ى قلبم.

ولى قرار است در روایتم نظم و ترتیب را رعایت کنم. بنابراین باید از آن بعدازظهرى که برادران بوئوناپارته براى اولین‌بار به دیدن‌مان آمدند شروع کنم.

همان‌طور که با ژوزف بوئوناپارته قرار گذاشته بودم، فرداى آن روزى که به ملاقات آلبیت رفته بودیم و من موفق به دیدن او نشده بودم به خانه‌مان آمدند. یا درست‌تر بگویم عصر به دیدن‌مان آمدند. اتى‌ین که به‌طور معمول در این ساعت به خانه برنمى‌گشت. مغازه را زودتر تعطیل کرده و حالا هم با مامان توى سالن پذیرایى است. تا این دو آقا بدانند که کانون خانوادگى ما از حمایت مردانه هم برخوردار است.

سراسر روز همه خیلى کم با من حرف زدند تا به من بفهمانند که به‌خاطر رفتار ناشایستم از دستم عصبانى‌اند. ژولى پس‌از ناهار توى آشپزخانه غیبش زد، چون ناگهان به سرش زده بود برود کیک درست کند. درواقع مامان این کار را ضرورى نمى‌دانست و کلمه‌هاى «ماجراجوهاى اهل کرس» از ذهنش بیرون نمى‌رفت، کلمه‌هایى که اتى‌ین در ذهنش نشانده بود.

اینستاگرام

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *