اگر بر این باور هستید که کتاب ماهی سیاه کوچولو کتابی برای کودکان است سخت در اشتباه هستید. صمد بهرنگی این کتاب را برای مخاطب بزرگسال نوشته است. کتابی که با لحنی کودکانی به شما تلنگر محکمی میزند.
در این بخش از ملوبوک به معرفی این کتاب پرداختهایم.
داستان کتاب ماهی سیاه کوچولو
داستان کتاب ماهی سیاه کوچولو روایتگر زندگی ماهی کوچ و سیاهی است که به همراه مادر خود زندگی میکند. او شوقی برای سفر کردن و دیدن جاهای جدید و آگاهی یافتن از شرایط زندگی دیگران دارد. زمانی که او هدفش را بیان میکند با مخالفت مادر و همسایهها مواجه میشود. درواقع آنها این کار را غیرممکن میدانند. ماهی سیاه کوچولو با وجود تمام دشواریهایی که در طول سفر با آن مواجه میشود عزم خود را جزم میکند تا به اهداف خود برسد. داستان این کتاب بسیار هوشمندانه و خلاقانه با زبانی صرح روایت شده است. هریک از شخصیتهای این داستان نماد یک شخصیت ستند که نویسنده به خوبی توانسته است این موضوع را به نحو احسنت به تصویر بکشد.
نمادهای داستان ماهی سیاه کوچولو
شاید بار اولی که این کتاب را میخوانید به نمادهای مختلفی که صمد بهرنگی در کتاب خود به کار برده است؛ دقت نکنید. اما نویسنده این داستان را با زیرکی از چیزی که تصور میکرده نوشته است. وی برای هر بخش داستان خود نیز دلیلی دارد. در این داستان حیواناتی چون مامولک، قورباغه، ماهیخوار، مرغ سقا، خرچنگ و.. به کار برده است. هر کدام از این شخصیتها بیانگر و نماد یک شخصیت است.
درباره نویسنده
صمد بهرنگی متولد 2 تیر 1318 بود. وی در تاریخ 9 شهریور 1347درگذشت. بهرنگی داستاننویس، مترجم، محقق و شاعر ایرانی بود. معروفترین اثر او کتاب ماهی سیاه کوچولو است. صمد بهرنگی درباره خود اینگونه سخن گفته است:
مثل قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر اما مثل قارچ نمو کردم هر جا نمی بود به خود کشیدم و شدم معلم روستاهای آذربایجان؛ پدرم میگوید: اگر ایران را بین ایرانیان قسمت کنند، از این بیشتر سهم تو نمیشود.
صمد بهرنگی پس از اتمام تحصیلات شروع به ترجمه و تدریس کرد.
همچنین او برای تدریس به شهرها و روستاهای اطراف آذربایجان رفت و در مدارس آنجا به کودکان درس میداد. صمد بهرنگی علاقهی زیادی به حوزهی شعر داشت و چون به زبان آذری و ترکی آذربایجانی هم مسلط بود، اشعار بسیاری از شاعران بزرگ را به آذری و ترکی آذربایجانی ترجمه کرد.
آموزش و فرهنگ همیشه از دغدغههای اصلی صمد بهرنگی بود. صمد بهرنگی برای انتشار کتاب، کتابهای پاره پاره دورانی تحت تعقیب پلیس بود، ولی در آن زمان هم با اسم مستعار برای کودکان مینوشت.
ادامه
صمد بهرنگی در سال 1339 و در نوزده سالگی اولین کتابش به نام عادت را منتشر کرد. بعدها او مقالاتی را در روزنامههای مختلف با امضاهای مختلف به چاپ رساند در سال ۱۳۷۷ برای نخستینبار بعد از انقلاب ایران، قصههای صمد بهرنگی توسط نشر فردوس منتشر شد.
صمد بهرنگی بعد از نوشتن کتاب ماهی سیاه کوچولو، در شهریور ماه همان سال در سن 29 سالگی در رود ارس غرق شد. بعضی از منتقدان عقیده دارند که مرگ او تصادفی نبوده است و او توسط رژیم شاه کشته شده است.
اسد بهرنگی، برادر صمد، دربارهی مرگ او گفته است: من به وسیلهی تلفن از دوستی شنیدم برای صمد حادثهای پیش آمده. رفتم نزد کاظم سعادتی.
کاظم آن وقت داشت خانهاش را درست میکرد. کارش را رها کرد، مطمئن شدیم که صمد در آب غرق شده. قرار شد چهار نفر بروند. دو تا از شوهرخواهرهایم، خودم و کاظم سعادتی.
خلاصه دو روز آواره و سرگردان گشتیم تا بالاخره جسد را پیدا کردیم.
توی یک جزیره مانندی در وسط رود خانه بود. برخی میگفتند با افسری او را دیدهاند؛ ولی هیچکس اطلاع دقیقی نداشت که جریان چه طور بود. دهاتیهای آنجا خیلی بامحبت بودند جسد را آوردند بیرون و شستند. پیکر صمد در گورستان امامیه تبریز دفن شد. در خاکسپاری صمد، انبوهی از مردم، روشنفکران و جوانان شرکت کردند.
بخشهایی از کتاب
ناگهان صدای زیر قورباغهای او را از جا پراند. قورباغه لب برکه، روی سنگی نشسته بود؛ جست زد توی آب و آمد پیش ماهی و گفت: « من اینجام، فرمایش؟»
ماهی گفت:« سلام، خانم بزرگ.
قورباغه گفت:« حالا چه وقت خودنماییست، موجود بی اصل و نسب! بچهگیر آوردهیی و داری حرفهای گنده گنده میزنی. من دیگر آنقدرها عمر کردهام که بفهمم دنیا همین برکهست. بهتر است بروی دنبال کارت و بچههای مرا از راه به در نبری.
ماهی کوچولو گفت: صدتا از این عمرها هم که بکنی، بازهم بک قورباغهی نادان و درمانده بیشتر نیستی.
قورباغه عصبانی شد و جست زد طرف ماهی سیاه کوچولو، ماهی تکان تندی خورد و مثل برق در رفت و لای و لجن و کرمهای ته برکه را بهم زد.
نخ سفیدی میدیدی. یک جا تخته سنگ بزرگی از کوه جدا شده بود و افتاده بود ته دره، و آب را دو قسمت کرده بود. مارمولک درشتی، به اندازهی کف دست، شکمش را به سنگ چسبانده بود. از گرمی آفتاب لذت میبرد و نگاه میکرد به خرچنگ گردو درشتی که نشسته بود روی شنهای ته آب، آنجا که عمق آب کمتر بود، و داشت قورباغهای را که شکار کرده بود، میخورد.
ماهی کوچولو ناگهان چشمش افتاد به خرچنگ و ترسید؛ از دور سلامی کرد. خرچنگ چپ چپ به او نگاهی کرد و گفت: چه ماهی با ادبی! بیا جلو کوچولو، بیا.
کتاب ماهی سیاه کوچولو برای چه افرادی مناسب است؟
صمد بهرنگی در کتاب ماهی سیاه کوچولو به ما نشان میدهد که هرگز نباید کسی که موجب آگاهی و دانش ما شده را فراموش کنیم.
او در این او قدرت عشق به همنوع و نوع دوستی را در قالب یک داستان کودکانه ولی عمیق نشان میدهد.
بیتفاوتی جامعه نکتهی دیگری است که صمد بهرنگی در قصهی کتاب ماهی سیاه کوچولو به آن اشاره میکند.
نظرات کاربران