رمان کیمیاگر اثر مشهور پائولو کوئیلو است. این کتاب تا کنون به بیش از 50 زبان ترجمه شده است و بیش از 65 میلیون نسخه آن به فروش رفته است. کیمیاگر یکی از پرفروشترین کتابهای جهان به حساب میآید.
در این بخش از ملوبوک به معرفی و بررسی این رمان پرطرفدار پرداختهایم.
موضوع کتاب
سانتیاگو یک چوپان است که عاشقانه گوسفندانش را دوست دارد. والدین سانتیاگو همیشه در حال فراهم کردن نیازهای اساسی زندگی بودهاند؛ به همین خاطر خواستهها و آرزوهایشان را سرکوب کردهاند. آنها در اندلس زندگی میکنند که به خاطر روستاهای قدیمی به جاذبه گردشگری تبدیل شده است؛ اما برای آنها جای رویاهایشان نیست.
یک روز سانتیاگو برای فروش تعدادی از گوسفندانش به شهر میرود و با یک پیرمرد و یک زن کولی برخود میکند. آنها او را ترغیب میکنند که به دنبال رویاها و سرنوشت خود برود و دنیای فعلی را رها کند. سانتیاگو آن مرد و زن را باور میکند ؛ گلهاش را میفروشد و به سفر میرود. در شهری یک دزد پساندازش را میدزدد. اما سانتیاگو خود را نمیبازد و به حس بزرگتری دست مییابد. به این یقین میرسد که در مسیر درست قرار دارد. اکنون زندگی متفاوتی را تجربه میکند و هروز برای او تازه و رضایتبخش است. او به طور مداوم چیزی را با خود تکرار میکند که قبل از شروع سفر در بازار به او گفته شد. وقتی خواهان چیزی باشی تمامی کائنات دست به دست هم میدهند تا به آن برسی.
دنبال کردن رویاها
این ایده برای هر فردی که هدفی مهم در زندگی داشته باشد فوقالعاده خواهد بود. اما سوالی که مطرح میشود این است که آیا این امید باد هوا است؟ شاید نه، البته اگر این طور فکر کنید که وقتی درگیر چیزی باشید، به آن انرژی میدهید. دنیا در تلاش است به چیزی که میخواهید برسید به عنوان بازتاب کارهایی که شما انجام دادهاید.
کیمیاگر از این واقعیت فاصله نمیگیرد که دنبال کردن رویاها هزینهای خواهد داشت، اما همانطور که نویسنده در مصاحبههای خود گفته است: زندگی نکردن در مسیر رویاها نیز خودش هزینهای دربر خواهد داشت.
او در ادامه میگوید با همین هزینه شما میتوانید کتی فاجعهبار بخرید که اندازه شما نباشد و یا اینکه آن کت مناسب و شیک باشد.
ممکن است شما در مسیرتان با مشکلاتی دست و پنجه نرم کنید که همین مشکلات به کارتان معنا میدهد چون مشکلات بخشی از هدف و مسیری هستند که در آن پا میگذارید.
پیرمردی که سانتیاگو در میدان بزرگ شهر با او ملاقات میکند میگوید که بزرگترین دروغ را باور نکنید. آن دروغ این است که شما نمیتوانید سرنوشت خود را رقم بزنید.
شما این توانایی را دارید که سرنوشت خود را تغییر دهید اما باید نشانهها را دنبال کنید؛ این امر موجب میشود که جهان را به عنوان یک وجود واحد ببینید.
میتوان جهان را همچون یک کتاب دانست اما اگر دید محدودی داشته باشیم و ریسک پذیر عمل نکنیم، هیچ وقت نمیتوانیم به خوبی این موضوع را درک کنیم.
عشق
کتاب کیمیا گر با ارائه این ایده که عشق باید محور زندگی شما باشد؛ به عنوان یک رمان عاشقانه شناخته میشود. هر فردی دارای سرنوشتی مستقل و متفاوت است.
درواقع گنجی که سانتیاگو به دنبال آن است نمادی برای رویاهای شخصی یا سرنوشت است. اما وقتی او دختر رویاهایش را در بیابان ملاقات میکند، از رها کردن این گنج خوشحال میشود.
کیمیاگری که در بیابان او را دیدار میکند میگوید که عشق آن دختر در صورتی واقعی خواهد بود که از جستجوی سانتیاگو برای ایفتن آن گنج حمایت کند.
دو راهی که برای سانتیاگو رخ میدهد تنش بین عشق و رویاهای شخصی است. گاهی ارتباطی عاشقانه را به عنوان معنا و ملاک زندگی خود میبینیم؛ اما درگیر شدن در رابطهای عاشقانه و یک زندگی مشترک ما را از زندگی مرتبط با مابقی جهان نیز باز میدارد.
واقعا دل نیازهایی دارد؟ پائولو کوئیلو نویسنده این کتاب میگوید با محوریت رویاهایتان زندگی کنید و به عشق وسیعتری دست یابید، وسیعتر از آنچه که فکرش را بکنید. هیچ قلبی آزار ندیده است وقتی که به دنبال رویاهایش میرود، چون هر لحظه از این جستجو در ارتباط با خدا و ابدیت است.
عشق و دلداری مهم است اما این وظیفه شما نیست؛ وظیفه شما دنبال کردن رویاهایتان است. تنها در صورت عشق ورزیدن و دنبال کردن رویاهاست که روح کائنات برای ما آشکار میشود.
بخشهای از کتاب
جوان، متعجب پرسید: بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟
اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست. صفحه 42
زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مامور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با یک دختر بازرگان… یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل حدیث خویش که آن هم، تنها اجبار انسانهاست. وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی. صفحه 46
سمبلها و نشانهها در رمان کیمیا گر
کیمیاگری
درواقع کیمیاگری فرایند تبدیل یک فلز کم ارزش به فلزی ارزشمند مانند طلا است. از کیمیاگری به عنوان نشانهای برای تغییر سانتیاگو و حرکت به سمت ماموریت و هدف شخصی استفاده میشود. این نماد به حدی دارای اهمیت است که عنوان کتاب را به خود نسبت داده است. در علم کیمیاگری باید فلز پایه و اساس تمام نا خالصیها باشد تا بتواند به حالت تکاملی خود برسد. بدین ترتیب سانتیاگو باید در این راه همهی ناخالصیهای وجودش را رها کند؛ مانند پذیرفته شدن توسط خانواده، تمایل ب زندگی به عنوان یک چوپان ثروتمند و حتی تمایل به زندگی در کنار فاطیما. وی خودش را از این تمایلات رها کرد تا بتواند ماموریت شخصی خود را به اتمام برساند و به مرحلهای بالاتر برسد.
فراگیری مهارت کیمیاگری درست مانند حرکت در جهت دسترسی به ماموریت شخصی است. کیمیاگر به سانتیاگو میگوید همهی کتابهایی که درباره مضامین کیمیاگری نوشته شده است، تنها کار را پیچیده تر میکنند. درواقع تمامی اسرار کیمیاگری در لوح کوچک زمرد وجود دارد و این اسرار را نمیشود با کلمات بیان و توصیف کرد.
فرد مورد نظر باید خود و چیزهایی که از روح جهان خودش دارد را ارائه دهد. ساتیاگو در نهایت با گوش دادن به روح جهان، با همه طبیعت ا زجمله باد و خورشید ارتباط برقرار میکند و با حد بالاتری میرسد.
گوسفندان
در حقیقت گوسفندان چوپان داستان نشانهای از موجوداتی هستند که در دنیا همیشه نسبت به ماموریت شخصیشان چشمشان کور بئده است. سانتیاگو گوسفندان خود را دوست داشت. اما او به خاطر تمایل محض حیوانات به آب و غذا و نداشتن هدف شخصی، نسبت به آنها بی احترامی نشان داد. چوپان داستان فکر میکند گوسفندانش از او به دلیل همهی سفرهای شگفتانگیزی که آنها را برده، قدردانی نمیکنند.
سانتیاگو در کابوسی میبیند که گوسفندانش چنان کورکورانه به او اعتماد دارند که میتواند یکی پس از دیگری آنها را بکشد، اما آنها متوجه این موضوع نمیشوند.
این گوسفندان نماد و سمبل شخصیتهایی چون تاجر کریستال و نانوا هستند که دنبال رویای شخصی و هدف زندگی خود نمیروند.
این شخصیتها هم مانند گوسفندان خودشان را با خواستههای مادی و منزلت اجتماعی ارضا میکنند. بدین ترتیب آنها توانایی درک برخی از جنبههای آفرینش را از دست میدهند و تمایل دارند که به خاطر دلیلهایی کوچک، فرصتهای بیشماری را از دست بدهند.
صحرا
صحرا با وجود شرایط سخت و جنگهای قبیلهای که در آن رخ داد، نماد مشکلات بزرگ و جدی است که ممکن است برای هر شخصی که به دنبال رویاهای خود است، پیش بیاید. اما در عین حال نیز به عنوان یک معلم خیلی خوب هم برای سانتیاگو در سفر به سمت اهرام عمل میکند. همانطور که کیمیاگر میگوید آزمایشها جزئی از ماموریت شخصی به حساب میآیند. چرا که آنها برای رشد روحی لازم هستند.
بیشتر از گرمای صحرا، سکوت صحرا، خلوت آن و تک صدایی آن سانتیاگو را آزمایش میکند.
زمانی که سانتیاگو یاد میگیرد که حتی صحرا با وجود ظاهر بدون ثمرش، زندگی و روح جهان در آن جریان دارد؛ تصمیم میگیرد محیط پیرامون خود را درک کند و علامتهای حیات را در جایی که زمین باید به نظر میرسید، ببیند.
در آخر او میتواند خلقت هر چیزی را حتی یک دانه شن را تشخیص دهد و در بزرگترین آزمونی که در کتاب با آن مواجه میشود، میفهمد که او میتواند از صحرا برای تلاش در جهت تبدیل شدن به باد نیز کمک بگیرد.
۱۰ درس که از کتاب کیمیاگر یاد میگیریم
ترس از موانع از خود موانع بزرگتر است.
یکنواختی را حذف کن.
آن چیزی که حقیقت دارد، همیشه پایدار می ماند.
لحظه حال را دریاب.
تصمیم بگیر.
موفقیت تو اثری دنبالهدار در جهان دارد.
از واقعیت دور شو.
از پافشاری کردن دست برندار.
بر سفر شخصی خودت تمرکز کن.
همیشه عمل کن.
در آخر
میتوان گفت که کتاب کیمیاگر مانند دیگر آثار پائولو کوئیلیو به ما کمک میکند کمی از زندگی عادی فاصله گرفته و طعم شیرین زندگی ماجراجویانه را بچشیم.
خواندن کیمیاگر به همهی کسانی که میخواهند در زندگی دست به تجربههای متفاوت بزنند و در این راه دو دل هستند، توصیه میشود.
این کتاب مانند بقیه آثار کوئیلیو مدتی در ایران ممنوع بود. اما حالا با سانسور اندک منتشر شده است.
نظرات کاربران